اندیشه فلسفی میشل فوکو در دورانی شکل گرفت که در فرانسه پدیدارشناسی مرلوپونتی (1945)، سارتر و همچنین هگلگرایی استادانی چون ژان هیپولت و الکساندر کوژو، مد روز بود. وسعت نفوذ هگل در آن سالها چنان است که در مدرسه عالی نرمال موضوع بیشتر رسالههای شاگردان مربوط به این فیلسوف است. مثلا لویی آلتوسر، ژاک مارتین و میشل فوکو، هر سه، رساله دیپلم مطالعات عالی (D.E.S) خود را درباره هگل نوشتند. فوکو با ذهنی پرشور گاه علاقهمند معرفتشناسی باشلار و طرفداران فلسفه مقوله «کاوالیس، کانیگهم و کویره» و گاه در بیست و پنج سالگی به دنبال روانکاوی است و دروس روانشناسی و روانپزشکی لاگاش و لاکان را با پشتکار دنبال میکند و از طرفی دیگر به حزب کمونیست فرانسه ملحق میشود تا به گفته خود از نوعی «کمونیسم نیچهگرا» دفاع نماید.