"آتوسا" یگانه فرزند خانواده که با پدر و نامادریاش زندگی میکند، سخت درگیر مسائل عاطفی شده است. از سویی علاقهای به پسرعمهاش "کیارش"، در خود احساس میکند و از سوی دیگر برادر نزدیکترین دوستش از او تقاضای ازدواج کرده است. آتوسا به وی جواب رد میدهد اما هنوز مدتی نگذشته که "مانی"، برادر نامادریش، از او تقاضای ازدواج میکند. آتوسا سخت از مانی متنفر است و رک و پوستکنده به او جواب منفی میدهد ولی مانی دستبردار نیست و مدام اظهار عشق کرده و اصرار میکند. آتوسا مستاصل مانده اما به توصیهی دوستی جایز نمیداند که میدان را خالی کند و در برابر هر خواهش مانی خیلی صریح اظهار میکند که مایل به ازدواج با وی نیست، با این وجود مانی دستبردار نیست و این بار از راه دیگری وارد شده و شروع به تهدید دختر میکند. او تا جایی پیش میرود که در خواستگاری بعدی خود از آتوسا وقتی با جواب منفی مواجه میشود آتوسا را تهدید میکند که اگر با جواب رد مواجه شود پدرش را خواهد کشت، آتوسا با توجه به پیامدهای این تهدید به مانی جواب مثبت میدهد و آن دو زندگی مشترکشان را آغاز میکنند آتوسا به مرور زمان به مانی علاقمند میشود. مشکلات زندگی، خاطرات خواستگاران قبل از مانی و.. ادامه داستان را شکل میدهد.