وقتی مدرسه می رفتم توی کتاب های درسی داستان هایی بود بازنویسی شده از متون کهن. من و همکلاسی هایم همیشه از شنیدنشان حوصله مان سر می رفت. پیش خودمان فکر می کردیم چه لوس و حوصله سربر هستند و منتظر می نشستیم تا زنگ تفریح بخورد. وقتی بزرگتر شدم بخشی از گلستان را خواندم و چقدر خندیدم. باورم نمی شد سعدی این همه شوخ باشد. فردایش با رفقایم باز هم خواندیم و کلی خندیدیم. از آن روز به بعد هم کلی متون کهن خواندم و چقدر کیف کردم از خواندنشان. بعدها که نویسنده شدم آن داستان ها را جمع آوری کردم و حالا کتابی شده که در دستان شماست. داستان هایش را از کتاب هایی مثل مثنوی، گلستان، بوستان، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، مرزبان نامه، کلیله و دمنه و... آورده ام. امیدوارم شما هم از خواندن آن ها کیف کنید، همان قدر که من کیف کردم.