تصور اینکه با یک تعارف ساده و اظهار لطفی که مشخصا برای یک خیرخواهی کوچک با بازهی زمانی مشخص بوده، یک نفر با ماشین گندهاش بیاید و روبروی خانهتان پارک کرده و سالهای سال بماند و همانجا هم بمیرد، به احتمال زیاد وضعیت خوشایندی نیست. اگر آن آدم بهداشت فردی و عمومی را رعایت نکند، هویت واقعیاش را ندانید و در همهی رفتارهایش نوعی غیرنرمال بودن هم هویدا باشد، موضوع حادتر شده و بهواقع میتوان گفت مایهی عذاب شماست! اما زندگی همیشه به این سادگیها نیست و آدمی موجودی بس پیچیده و چندوجهیست و عموم آدمها همانی نیستند که مینمایند. کتاب «بانویی در ون» نمونهی مثالی واقعهای چنین است که نه فقط یک داستان که مجموعهای وقایعنگارانه با مقدمه و موخره است که «الن بنت» از ماجرایی واقعی در زندگی خودش نوشته است. داستان خانم شپرد که در فهرست «پیتر لیلی»، وزیر وقت تأمین اجتماعی بریتانیا، یحتمل به عنوان عضوی از «انجمن مفتخوران» شناخته میشد که حکمرانان جهان سرمایه بدون هیچ انعطاف و البته شناختی محکومشان میکنند و با شنیعترین صفتها خطاب قرارشان میدهند، داستانیست که ریزبینی و نکتهسنجی الن بنت، از آن داستان طنّازی ساخته که خواندنش یادآور بسیاری از قضاوتهای دمدستی ما از بسیاری از آدمهاست! بنت در این کتاب کوچک نشان میدهد که زندگی چهطور آدمها را در پیچوتابهای عجیب و غربیش به شیوهای از زیستن سوق میدهد که فقط شنیدن و خواندن سرنوشتشان در بهتی عجیب غوطهورمان میکند.