انهدام گروههای تاریخی به دست حکومتها همیشه نقطۀ اوج فرایندهایی است که در محیطهای سیاسی و اجتماعی خاص، بهویژه در بسترهای چندملیّتی، خود را نشان میدهد. از نظر ترتیب وقایع، پیش از عملی شدن اهداف مربوط به قتلعام، عمدتا دورههایی از تشدید فزاینده جریانهای مربوط به آن طی میشود که ریشه در تجربههای گوناگون، ناکامیهای دستهجمعی، سرخوردگیها و ناسازگاریهای شدید دارد. توجیه این جریان هم نوعی طرز فکر است که حذف «دشمنان داخلی» از بدنه اجتماعی را مدّ نظر قرار میدهد. با این حال، هر یک از این نمونههای خشونت همراه با قتلعام، از منطق خاص خود تبعیت میکند که موجب منحصربهفرد بودن آن است. نابودی فیزیکی جمعیت ارمنی امپراتوری عثمانی هم بهنوبۀ خود ویژگی منحصربهفردی دارد: این موضوع بهمنزلة شرطی لازم برای ساختن یک کشور ملی ترک در نظر گرفته میشد که هدف اعلای «ترکهای جوان» بود. بهعبارتدیگر، این دو پدیده پیوندی ناگسستنی با هم دارند، و اگر یکی از آنها را نادیده انگاریم، دیگری را هم نمیتوانیم درک نماییم. کتاب حاضر با همین فرض تدوین شده و ساختاری مبتنی بر آن دارد. «انهدام بهمثابۀ خودسازی» احتمالا باید شعار «انجمن اتحاد و ترقی» بوده باشد، و همین نکته راهگشای این مطالعه خواهد بود. در اتخاذ این رویکرد، من بر آن بودهام که از منظری به موضوع نگاه کنم که هم بر گروه «ترکهای جوان» و هم بر نخبگان ارمنی اشراف داشته باشم. از نظر روش کار نیز شیوۀ انتخابی من به بررسی سیر تحول درونی این محافل محدود بوده است. کوشیدهام واکنشهای هر دو گروه را در شرایط بحرانی مورد ارزیابی قرار دهم و سرانجام ماهیت روابط بین دو گروه، همگرا و واگرا، و حتی شباهتهای عقیدتی آنان را مطالعه کنم. بهاینترتیب، سیاستهای داخلی امپراتوری عثمانی که از منظر نخبگان امپراتوری مورد بررسی قرار گرفته، قالب اصلی این کتاب و بیانکنندۀ مسائل غامض آن است. این دیدگاه کتاب حاضر را از مطالعات پیشین که عموما دور محور «مسألۀ شرقی» و مداخلات اروپایی در امپراتوری عثمانی میگردند، متمایز مینماید. در اینجا نیازی ندیدهام روایتهای تاریخنگاران را دربارۀ این موضوع پیش بکشم؛ شاید چون بیشتر خود را از آنان دور نگه داشته باشم. به هرحال، تاریخنگاری کاری پیچیده است که گاه ضرورت دارد خود نیز مورد بررسی قرار گیرد؛ کاری که پرداختن به آن ما را از موضوع اصلیمان منحرف میکرد.