اژدهای یخی موجودی جادویی و افسانه ای بود که تاکنون هیچ مردی موفق به رام کردن آن نشده بود. وقتی بر فراز دهکده پرواز می کرد ویرانی و سرما و ترس و وحشت را با خود به ارمغان می آورد. اما نه برای همه... آدارا از اژدها نمی ترسید چرا که آدارا فرزند زمستان بود؛ او در طولانی ترین و سخت ترین زمستانی که مردم به چشم دیده بودند متولد شده بود و از ابتدا خاص و با دیگران متفاوت بود. آدارا اولین باری که اژدهای یخی را به چشم دیده بود را به خاطر نمی آورد، ارتباطی ماورایی بین او اژدهای یخی وجود داشت و هیچ کس در دهکده از این ماجرا با خبر نبود... اما همه چیز تازه از انجایی آغاز شد که آدارا برای اولین بار توانست بر پشت اژدهای یخی سوار شود...