داستان «سفیدتر از برف خوشبوتر از یاس» از زبان نوجوانی شکل میگیرد که پدرش صاحب قهوهخانهای است که قرار است مرشدی پیر که از دوستان پدرش است در آن پرده بخواند. پسر چنان محو پردهخوانی مرشدش میشود که حس میکند همراه با او به داخل پرده و صحرای کربلا وارد میشود و از نزدیک شاهد همه آنچه در آنجا رخ میدهد میشود. کتاب در ادامه و طی فصول مختلف خود در قالب همین سناریو روایتی از زندگی برخی از اصحاب کمتر شناخته شده در حادثه عاشورا را در قالب مواجهه نوجوان سفر کرده به صحرای کربلا با آنها بازگو میکند. «سفیدتر از برف خوشبوتر از یاس» بیش از هر چیز وامدار ایده داستانی جذاب خودش است. ایدهای که تا پیش از این در اثری داستانی تکرار نشده است. سفر مخاطب امروزی به ماجرایی تاریخی و مقدس که هزاران سال قبل رخداده است و پیوند زدن این سفر با روایت سنتی پردهخوانی و تلفیق روایت داستانی مدرن با این نوع از نقل داستانی تلفیقی جذاب برای مخاطبان این کتاب فراهم آورده است. داستان آقایاری در این کتاب پاسخی است مناسب به تمام سوالات و اشتیاقی که نسل نوجوان این روزهای ایران دارد؛ در مواجهه با مناسک مذهبی ماه محرم و درباره شخصیتهای حاضر در آن که تا پیش از آنها تنها در قالب مرثیه و روضه درباره آنها اطلاع کسب کرده است. این کتاب با نثری ساده و روایتی داستانگون که مخاطبش را همچون یک اثر تلویزیونی و مستند به بطن حادثه میبرد، اثری در خورد اعتنا و تامل برانگیز برای آشنایی و معرفت و برانگیختن حس احترام نسبت به قهرمانان حادثه عاشورا است و به دلیل دوری از روایت انفرادی تاریخی کهن و تلفیق سنت داستانسرایی مدرن و نقل سنتی ایران با یکدیگر، بسیار خوشخوان و جذاب و بدیع از کار در آمده است.