این کتاب از چند نظر با کتب دیگری که درباره ی مارکس نوشته متفاوت است. نخست اینکه این کتاب همه اجزای زندگی خصوصی و عمومی سیر فکری و فعالیتهای سیاسی و مطبوعاتی کارل مارکس را چنان با ذکر جزئیات توضیح داده است که ناگفتههای چندانی باقی نمانده است. دوم اینکه با وجود اینکه مولف این کتاب از انقلاب روسیه و کشاکشهای ایدئولوژیک عصر جنگ سرد و پس از آن خبر داشته تاثیر این تحولات بر نوشته اش ناچیز و قابل اغماض است. سوم اینکه مارکس در این کتاب همانند هر انسان دیگری مستعد بزرگی و خردی کامیابی و ناکامی سازگاری و ناسازگاری تصویر شده و خطاهایش فاجعه علمی و معطوف به شرارتهای استالینی توصیف نشده است. اهمیت این جنبه کار جاناتان اشپر بر در این است که مارکس را از زیر غبار تعصبات حامیان و مخالفان جزم اندیش او بیرون کشیده و در چارچوب اقتضائات قرن نوزدهم تصویر کرده و در واقع ستمی را که بر متفکر بزرگی چون مارکس رفته عیان کرده است. شاید بزرگترین ستمی که در طول تاریخ بشریت بر اندیشه و اندیشمندان رفته است بت سازی از بت شکنان و منجمد کردن اندیشه های راهگشا یا رهایی بخش آنان در قاب تنگ اصول مسلم تغییر ناپذیر و ابدی بوده است. ارسطو که در برابر معلم بزرگی چون افلاطون می ایستد و ایده آلیسم او را به باد انتقاد میگیرد از سوی اصحاب مدرسه نه تنها بت که چماقی میشود که بیش از هزار سال بر سر هر نوع اندیشمند و اندیشه ای فرو کوفته میشود. .در همین دوران است که دکارت معرفت انسانی را بر شالوده ای نو استوار میکند و فیلسوفان بزرگی مانند کانت بر همان سیاق به بازخوانی و نقد اندیشه پیشینیان میپردازند. سپس هگل رو در روی کانت و نظام فلسفی او قرار میگیرد و یک نظام فلسفی عظیم و مارکس یکی از این افراد است که اندیشه هگل را به نقد میکشد و به قول خودش فلسفه او را که بر سر ایستاده بر روی قاعده اش قرار میدهد اما شگفتا که هنوز چند دهه ای از مرگ مارکس نگذشته بود که از سوی دوستان یا مخالفان حسابگر بتی میشود که گویی کار ناتمام هگل و بلکه کل تاریخ فلسفه را به غایت خود رسانده است و هر نوع انتقاد بر تفکر او ارتداد فرصت طلبی، تجدید نظر طلبی و کفر انگاشته میشود. تجدید نظر در فهم و تفسیر اندیشه کسی که خود مدام در اندیشه هایش بازنگری می کرده یک نوع اتهام میشود با عنوان تجدید نظر طلب حسن بزرگ کتاب حاضر از این جنبه شاید این باشد که به خواننده نشان میدهد کارل مارکس در حوزه تفکر فلسفی و اقتصادی بشر را گامی بزرگ به پیش رانده در حوزه عمومی منشا تحولاتی مهم شده و در عرصه خصوصی یک انسان معمولی بوده که مانند دیگران عاشق میشده با پدر و مادرش دعوا میکرده دوستیها و دشمنی هایی داشته در مرگ فرزندانش زار میزده و بی تابی میکرده و با آنکه از نمادهای خردگرایی مدرن و مخالف هر نوع اندیشه فئودالی بوده بارها به دوئل توسل جسته که از نمادهای اشرافیت و اثبات نجابت است. جنبه چهارم کار جاناتان اشهر بر که کتابش را از کتابهای مشابه متمایز میکند ژرف نگری ستودنی وی در زبان کارل مارکس است این ژرف نگری یکی از بن بستهایی را که همواره به اندیشه مارکس نسبت داده شده و حامیان وی نتوانسته اند برایش چاره جویی کنند میشکند معرفت شناسی مارکس بر واژه آلمانی Wissenschaft استوار است که در متون انگلیسی به خاطر فقد معادل دقیق با تسامح بسیار زیادی معادل science شمرده میشود در قرن نوزدهم بدفهمی این واژه توسط آمریکایی هایی که در سفر به آلمان، این واژه را علم خالص ،انگاشتند و دامن آن را مبرا از مقاصد اجتماعی و ادبیات و تاریخ انگاشتند موجب سوء تفاهمهای بسیار در فهم متون آلمانی شد و به ویژه دامن نوشته های هگل و مارکس را گرفت.