نوشتار در معنای خاص و خاستگاهی، شخصیت اصلی و محوری سه گانه دریدا (آوا و پدیدار، درباره گراماتولوژی، نوشتار و تفاوت) است. دریدا همچون نویسنده اکثر رمان ها به نحوی شیفته شخصیت اصلی خود است. وی سعی دارد نوشتار را چونان سرلوحه ای دست نخورده از دوران طولانی لوگوس محوری حفظ کند. دریدا چونان نویسنده ای، متعهدانه سعی می کند نوشتار را که لکه ننگ، نامه مرده، حامل مرگ، میانجی میانجی و سقوطی به خارجیت معنا می دانند، از کام دوران لوگوس محور بیرون بکشد و دوباره زنده اش کند، نوشتاری که البته در این دوران هرگز مرده نبوده است. گویی از نو ساختن مفهوم نوشتار لرزه ای است بر اندام هر آنچه مدت ها در اندیشه غربی بدیهی جلوه کرده است، هر آنچه آن را به طریقی پیشینی و روشن پذیرفته اند. دریدا هر کجا که نوشتار، اضافی، ثانوی و چونان مرگ معرفی شده، انگشت خود را به اشاره بالابرده است و در واقع به کمک این نشان دادن ها قدرت و گریز ناپذیری از چنگ لوگوس محوری و متافیزیک را در اندیشه غربی گوشزد می کند. البته این را هم نشان می دهد که تنها خود لوگوس ابزار بر ملاکردن آن و فراروی از آن را فراهم می کند. یکی از جاهایی که دریدا بسیار بر آن تمرکز می کند به نحوی که تقریبا بخش اول کتاب درباره گراماتولوژی را به آن اختصاص می دهد دوره زبان شناسی عمومی فردینان دو سوسور است، که با توجه به اهمیت کتاب سوسور در آن سال ها، در فرانسه 1967به این سو، این امر باعث توجه به کتاب دریدا از سوی تقریبا تمام شاخه های علوم انسانی شد. علاوه بر سوسور، دریدا در بخش نخست کتاب خوانشی نیز از هگل دارد، هگل که نوشتار را مقابل گفتار چونان چین در مقابل اروپا می داند: «آنچه نوشتار با غیرآوایی بودنش، بدان خیانت می کند، حیات است. نوشتار تهدیدی است همزمان برای نفس کشیدن، روح و تاریخ به مثابه رابطه روح با خود. نوشتار، پایان تناهی و فلج شدن آنهاست، بند آوردن نفس است، سترون کردن و از حرکت انداختن خلقت روحانی در تکرار حرف و در تفسیر، تاویل و محدود کردن آن در فضایی کوچک و کمینه است و بدین تربیت مبدا مرگ و تفاوت در شوند هستی است. نوشتار در مقابل گفتار همان چین است در مقابل اروپا».