ایده هگلی-مارکسیستی از خودبیگانگی پس از رد پست متافیزیکی اومانیسم و دیدگاههای ذاتگرایانه درباره طبیعت انسان از بین رفت. «راهل یگی» در این کتاب از سنت فلسفی هگلی، تحلیلهای پدیدارشناختی مبتنی بر برداشتهای مدرن از عاملیت و کارهای اخیر در سنت تحلیلی برای درک مجدد از خود بیگانگی به عنوان فقدان رابطه معنادار با خود و دیگران، که در احساس درماندگی و درماندگی تجلی مییابد، استفاده میکند. رویکرد احیا شده به بیگانگی به نظریه اجتماعی انتقادی کمک می کند تا با پدیده هایی مانند بی معنی بودن، انزوا و بی تفاوتی درگیر شود. یگی با قطع پیوند بیگانگی با مفهومی مشکلساز از جوهر انسانی و در عین حال حفظ محتوای اجتماعی-فلسفی آن، منابعی را برای نقد تازهای از آسیبشناسیهای اجتماعی فراهم میکند، دغدغهای که در فلسفه سیاسی لیبرال معاصر بسیار نادیده گرفته شده است. آثار او استدلالهای روسو، هگل، کییرکگارد و هایدگر را دوباره مرور میکند و آنها را در گفتگو با توماس ناگل، برنارد ویلیامز و چارلز تیلور قرار میدهد.