ایران بود. آواز گنجشکها به عنوان یکی از بهترین فیلمهای خارجی سال ۲۰۰۹ از نگاه هیئت ملی نقد فیلم آمریکا انتخاب شد. رضا ناجی نیز برای بازی درخشان خود در این فیلم جایزه خرس نقرهای بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم برلین را تصاحب کرد. این فیلم به داستان مرد ساده و میانسالی به نام کریم میپردازد. وی در یک مزرعه پرورش حیوانات کار میکند و شیفته شترمرغهاست و ارتباط روانی و عاطفی با آنها برقرار کرده است. برحسب اتفاق یکی از شترمرغها از مزرعه فرار میکند. کریم چند روزی او را جستجو میکند، اما موفق نمیشود بیابدش و در نتیجه از کار اخراج میشود. این بهانهای میشود که برای اولینبار به شهر برود. در شهر از طریق مسافرکشی با موتورسیکلت امرار معاش میکند. در شهر با حوادث زیادی روبرو میشود و تجارب زیادی پیدا میکند. در کوران این حوادث، شاهد تحول کریم هستیم. در فیلم سینمایی «آواز گنجشکها» مجید مجیدی خط سیر اوج و فرود قهرمان در ترکیب با استعارههای پرداخته شده، مخاطب را وادار به پیگیری قصهای ملموس و از جنس نگاه خاص نویسنده میکند. خالق «آواز گنجشکها» تلاش کرده با توجه به دغدغههای همیشگی خود نگاهی متعادل به درامپردازی و حرکت بر مسیر نمادها و نشانه داشته باشد. مجیدی در هفتمین فیلم کارنامه خود پس از «بدوک»، «پدر»، «بچههای آسمان»، «رنگ خدا»، «باران» و «بید مجنون» ضمن توجه به مولفههای مشترک آثارش به نوعی قوام و یکدستی در ساختار و کلیت کار رسیده است. افتادن سمعک هانیه (دختر کریم) در آب انبار و فرار یکی از شترمرغ ها از کارگاه و ناکامی کریم در پیدا کردن آن، موتور فیلمنامه را به خوبی پیش میبرد. اخراج کریم از کارگاه پرورش شترمرغ و ناامیدی او از تعمیر سمعک هانیه در ادامه همان گرهافکنی فیلمنامه قرار دارند. مجیدی هرگاه به فراخور نیاز و استعداد قصه به سراغ مفاهیم معنایی و معنوی رفته توانسته مخاطب را با خود همراه کرده و تأثیرگذاری فراتر از حد یک فیلم داشته باشد. شترمرغ یکی از این مفاهیم است که علاوه بر کارکرد رئال، میتواند فراتر حرکت کرده و برای مخاطبی که اندکی بیشتر از هر چیز طلب میکند، طرحی از فطرت انسانی بگیرد .نکته مهمتر اینکه این نماد در وجوه درونی کار باقی نمیماند و همگام با دورشدن مرد از گمشده خود و روی آوردن او به کارهای دیگر، به تدریج سلامت اخلاق او را به گونهای بطئی تحتتأثیر قرار میدهد. غرق شدن او در مناسبات کار مسافرکشی و تأثیری که این وجه در رفتارش با دیگران حتی همسایه دارد، به نوعی دور ماندن از اصل را برایش بدل به معضل میکند تا جایی که وقتی قصد دارد دست به دزدی یخچال امانتی بزند، دیدن شترمرغ در بازار مانعش میشود. به این ترتیب همان مفاهیم درونی و چه بسا اخلاقی، انسانی و… با ورود به درام کارکردی پویا پیدا کرده و اشکالهایی را که به «بید مجنون» وارد بود کمتر با خود به همراه دارند. نقطه عطف اول فیلمنامه جایی است که در شهر، کریم به شکلی اتفاقی مسافری را با موتورش به مقصد میرساند و با دیدن کارکرد مالی خوب این کار وسوسه میشود که با مسافرکشی، در تهران بی در و پیکر کاسبی جدیدی راه بیندازد. مجیدی هر چند اینبار هم سراغ محرومیتهای طبقه فرودست جامعه رفته ولی این امتیاز را همچنان برای خود نگه میدارد که از زاویهای برابر، قهرمانش را به تصویر بکشد و اگر همدلی مخاطب را به دست میآورد صرفا به واسطه نگاه و لحن احساساتزده داستان نباشد. برای کسانی که «بید مجنون» را به جهت نمادپردازی و استعارههای برجسته دوست داشتند، همچنان کشف مفاهیم درونی فیلم «آواز گنجشکها» میتواند جذاب باشد که البته پرداختی هنرمندانهتر پیدا کرده و در عمق موقعیت جاری است. استعارههایی که در کارهای پرمخاطب مجیدی حضور کارکردی داشت بدون آنکه خط قصه رئال فیلم را دچار مخاطره کند. استفن هولدن در نیویورک تایمز دربارهٔ این فیلم نوشته است: هر چند آواز گنجشکها نشانههای یک درام طبیعتگرایانه را در خود دارد، اما در واقع مجموعهای از درسهای بسیار اخلاقی است. مهران کاشانی فیلمنامه نویس آواز گنجشکها معتقد است قصد ما در فیلم این نبوده که بگوییم شهر جای آدمهای بد است به گواهی سکان