شرم داستان تأمل برانگیز و تاثیرگذار زنی در انزوا است، زنی که ذهنش –تحت تأثیر سرمایهداری، نقش مادری و جستجوی هنر معنادار– سعی دارد به او خیانت کند. آلما و خانوادهاش نزدیک مزرعه زندگی میکنند و مرغ و گوسفند پرورش میدهند. در حالی که همسر در یک کالج مشغول به کار است، او با فرزندان خردسال خود در خانه میماند، به نظافت و کارهای روزمره خانهداری میپردازد، در اوقات فراغت اجناس دست دوم را به صورت آنلاین جستجو میکند و کتابهای زنان نویسندهای را که دوستشان دارد میخواند. اما یک شب، او ناگهان به همه چیز پشت میکند - با سرعت در تاریکی قدم بر میدارد، به مقصدی دور از خانه: نیویورک. آلما در مجموعهای از فلاشبکها، شرایط و انتخابهایی را که منجر به این لحظه شد، برملا میکند: ترس و عدم اطمینانش در مورد مادری؛ احساس تنهایی و شکست؛ و شیفتگی فزایندهی او به سلست، یک همزاد مجازی که کم کم مثل یک عقده تمام فکر آلما را درگیر میکند. خواندن شرم خواندن ذهن یک زن است، داستانی که هم شما را میخنداند، هم برآشفته میکند و هم به تفکر دربارهی مفاهیم فردیت، ازدواج، مادری، زندگی روستایی، زندگی اینستاگرامی و ... وادار میسازد.