در مواجهه با فیلمهای «ژان رنوار»، اگر قرار باشد جایی برای نشستن یا ایستادن انتخاب کنیم، شاید رقصیدن انتخاب بهتریست، دویدن و رقصیدن، افتادن و رقصیدن، ایستادن و رقصیدن، نشستن و رقصیدن، هر عملی به مثابهی رقصیدن؛ رقص همچون عملی رهاییبخش که با نظمهای پیشینی و ایستا همخوانی و همنشینی ندارد. ژان رنوار همواره تصمیم میگیرد معاصر خودش باشد؛ ما، خیره به نمود حقیقی دوران: «میشل سیمون» افتانوخیزان، هیستریک و عصیانگر و رهاشده، در پایان «بدکاره» و «بودو از غرق شدن نجات یافت». کتاب پیش رو، مبنایش را بر فیلم «بودو از غرق شدن نجات یافت» گذاشته، ولی ریچارد باستن، شورانگیز و پیرانهسر، تکنگاری سینهفیلیاش را با همان ذوقورزی لازمهی یک منتقد سینهفیل، به مجموعهای از فیلمها و کتابها گسترش داده و از درون فیلم به پیرامونش، تاریخ معاصرش و گذشته و آیندهاش پیوند میدهد. باستن در کتاب «بودو از غرق شدن نجات یافت»، نشان میدهد که چگونه آن بودویی که به رودخانهای وارد شد، با هیبتی به قول «آندره بازن» همچون شیر، با وجود میانهی بهقصد اخلالگر و گمراهکنندهی فیلم، همان بودوییست که در پایان، همهی آن عروسی و حبس ابد زندگی بورژوایی را بههم ریخت و در رودخانه گم شد. رودخانهی رنوار چنان در آغاز و پایان همان است که دیگر نمیتوان به جملهی «هراکلیتوس» اعتنا کرد که هیچکس دوبار پا به یک رودخانه نمیگذارد چون نه او همان فرد بار اول است و نه آن رودخانه همان! این کتاب کوچک و عزیز، بهدرستی فیلم رنوار را توضیح داده و تحلیل میکند که چه ارزشی در «بودو»بودن نهفته است و چهگونه آنارشیسم بینزاکت و عصیانگر او چیزیست که همهی ما خواهان آنیم.