شاید شما هم این جمله را شنیدهاید: زنده بودن با زندگی کردن فرق دارد. اما زندگی واقعا چیست؟ این سوالی به قدمت تمدن است که بحث درباره آن تا امروز هم ادامه دارد. البته برای فکر کردن به این سوال لازم نیست حتما عارف یا فیلسوف باشید، این نیاز در درون نوع بشر وجود دارد. هر انسانی به دنبال این است که حقیقت خود را کشف کند و ناخودآگاه در این مسیر قدم برمیدارد. همانطور که جسم انسان برای بقا نیازهایی دارد، روح نیز از انسان خواستههایی دارد: هستی چیست؟ چطور میشود بهجای زنده بودن، زندگی کرد؟ زندگی انسانی چه فرقی با سایر موجودات دارد؟ و در نهایت، سرنوشت پایانی این زندگی چیست؟ این ها دغدغه هایی هستند که می توانند فکر و روح انسان را درگیر کنند. مفهوم زندگی در عین ساده بودن، به حدی مبهم و گنگ و پیچیده است که بعد از ورود به فکر افراد دیگر نمیتوان آن را فراموش کرد و سوالی است که میتواند انسان را به سفرهای دور و دراز بکشاند. مردم ایران خوشبختند که عارفانی مانند مولانا، حافظ، سعدی و خیام در این خاک زندگی کردهاند و میتوانند قسمتی از پاسخ خود را در آثار آنها جستجو کنند. اندیشمندانی که هرکدام قسمتی از حقیقت زندگی را به تصویر کشیدهاند و تصور آغاز این سفر بدون خرد نهفته در آثار آنها غیرممکن است... حال علی سربندی در کتاب عشق و راز زندگی از منابع غنی فرهنگ کشورمان استفاده کرده و مباحث عرفانی و معرفتی را برایمان بازگو کرده است.