مجموعه داستان هزار گره شامل یارده داستان کوتاه از نویسنده جوان مریم فردوسی است با نامهای: قرق، کلمه بازی، چشمهای پر از خاک نازنین، ستارهی من، قدمگاه، هزار گره، خونبها، باور کن افسانه نیست!، چند تا گوسفند به اضافهی یک، ستارهی خاموش و بشمار یک … بشمار دو. داستان «ستاره ی من» چنین آغاز میشود: چرا نمیخواهی روایتت کنم؟ حرف بزنم ازت؟ چرا؟ لابد به خاطر نماز صبحهاست که یک هفته است قضا شده. یا شاید هم به خاطر اینکه با محسن خاله رفتهام پارک. خواستم قبول نکنم نشد. تازه سمیرا هم بود. خودت که شاهد بودی. تقصیر من نبود. من … اصلا بیخیال. راست میگویی. من یک آدم عوضی هستم که عوضی رفتم سر این کار. گفته بودم من اهلش نیستم. این قدر که منصوره اصرار کرد. تقصیر منصوره است. تقصیر حاج آقاست. تقصیر توست که اشکم را در آوردی. که پابندم کردی. که یک جوری آمدی تو زندگیم که خیال کنم من هم آدمم. اما خیال بود. یک خیال شیرین!