کتاب «بندبازی روی تن آب» نوشته محمدمهدی رسولی است. این کتاب شامل مجموعهای از قصهها و دستنوشتههای پراکنده محمدمهدی رسولی است که پیش از این با موضوعات اخلاقی و بر مبنای یک حس مشترک میان همه آنها نوشته شده بودند. او بسیاری از یادداشتها و قصههای این کتاب را بر اساس یادداشتهای پراکنده خود در سفرهایی که به هند و چین داشته و نیز سفر به حج که سفری مهم و تاثیرگذار در زندگی او بوده، نوشته است و به دلیل وجود زبان مشترک میان این یادداشتها همگی به نوعی توانستند درونمایه نگارش یک اثر قرار بگیرند. نام این کتاب با توجه به متن یادداشتها انتخاب شده است. به نوعی جریان سیال ذهن را تداعی میکند. در بخشی از کتاب «بند بازی روی تن آب» میخوانیم: « از کجای باء بسم الله بود که به عشق تو گرفتار شدم؟ از نقطهی باء تا همهی تو میگردم. کاش در نقطهی ازل، خط ابد را میدیدم. از کثرتم به عشق خواندی که عشق یکی بودن را دچار شوم و از همان لحظه بود که هواپیما، خال لب آسمان اول شد. ما، بچههای آدم علیه السلام به هوا مینگریستیم که چگونه ما را در خود گم کرده است. از همان لحظه بود که ستاره به حرمت ترانههای ذکر، بر پیشانی ماه درخشید. مهمانداران، روی بال دلتنگی، شربت شبنم بغض به حلق حقهی ما میریختند و ما بیخبر از همه جا، در پی کار چرت نیمه شب بدیم».