اگر فرزند ابوطالب (ع)، علی (ع) اسوه عدالت مظلوم، و نوهاش حسین (ع)، بیرق عدالت به خون غلتیده است، خود او بیشک، سنگ صبور عدالت مهجور تاریخ پر فراز و نشیب بشری است؛ چه، سرآغاز حکایت مظلومیت جانگدازی که در واقع، با تضییع حق علی متجلی گردید و در قربانگاه حسین به اوج خود رسید، یقینا حنفیت انکارناپذیر ابوطالب و به تبع از آن، اعتقاد وی به قطعی بودن بعثت آخرین پیامبر موعود و افزون بر آن، عزم راسخش در حمایت از او در برابر نیرنگبازان یهود و سردمداران دنیا طلب قریش بوده است. مغرضان و بداندیشان، نه تنها وی را ناخشنود از برخی اقدامات رسول الله (ص) معرفی کردهاند، بلکه کوشیدهاند تا با آلودن چشمه زلال ایمان و اخلاص او به پارهای شبهات ساختگی، در واقع، حساسترین برههی شکلگیری نهضت اسلام را در هالهای از ابهام فرو برند. کوتهفکران هم که خواستهاند با نظر مثبت به موضوع بنگرند، از روی سادهاندیشی، انگیزهی حمایتهای بیشائبهی این چهره تابناک را از پیامبر (ص)، صرفا عواطف خویشاوندی و تعلقات خانوادگی و نسبی قلمداد نمودهاند؛ و این در حالی است که حوادث و رویدادهای شفاف زندگی این بزرگ مظلوم تاریخ، ضمن کشیدن خط بطلان بر این تحریفات و وهمیات، حکایت از آن دارد که او همچون پدر بزرگوارش عبدالمطلب (ع)، به دلیل برخورداری از صفای باطن و تهذیب نفس، بسیاری از امور خفیه از دریچهی الهام به ضمیر پاکش منعکس میشده است و به همین علت، از مدتها قبل از بعثت، یقین داشته است که شواهد و و قرائن، آشکارا نشان از ظهور غریب الوقوع پیامبر موعود از سوی خدای ابراهیم (ع) دارند تا برای احیا و تجدید بنای دین حنیف که جهل مزمن در گذر زمان به زنگار شرکش آلوده بود، کمر همت بندد. اگر موسی (ع) پیامبر عظیم الشان الهی مقطعی از مراحل رشد خود را به طرزی معجزهآسا در بطن دستگاه فرعون سپری میکند، بخش عمده زندگی رسول اکرم (ص) و حتی حساسترین دوران معرفی آیینش که خاری بود در چشم کاهنان یهود و سران قبایل و اشراف قریش و حتی بسیاری از روحانیون دیگر ادیان، در قلب جامعهی شرکزده و غرقه در فرهنگ جاهلی زمان خود سپری گردید؛ و به راستی؛ اگر خردمند و راهبری هوشمندانه ابوطالب (ع) در آن روز گار تلخ حقستیز نبود، چه سرنوشتی برای اسلام رقم خورده بود؟