دوساکس، رمان اینبار هم صحبت از آن سه نفر است؛ ژرژ، الن و شونژک، و باز هم همان داستان؛ روایت یک عشق،جدایی و دیدار دوباره از زبان و زاویهی دید هریک از شخصیتها و کلافی از خاطرات که گاه روایت را قطع میکند، گاه با آن همراه میشود و گاه بر ابهامش میافزاید. دو ساکس، رمان که ریشه در ماجرایی تاریخی دارد با زبانی تأثیرگذار، کلماتی دقیق و نثری سرشار از ظرافت، چرخهای از تکرارهای هوشمندانه میسازد که چون چرخی ارابۀ روایتش را پیش میبرد. یتیمها این یک داستان است، یک حکایت و شاید یک افسانه، حتی خیلی کوتاهتر، در حد یک پاراگراف. داستان چهار مرد است در یک طرف و یک زن در طرف دیگر ، سه مرد جوان و مرد دیگر، مسنتر، که شاید پدرشان، نیایشان و یا پادشاه پیر یک کشور خیالی باشد. زن در کنار آنهاست ولی جایی دیگر، اما نمیتواند از آنان دست بکشد... و مرد مسنتر است که، بنا به منطق قابل پیشبینی، آنان را رها میکند، میمیرد، فرار میکند... حالا آن زن میبیند که جوانترها هم بهدنبال گریختناند اما ناتوان از انجام آن... این داستان یک فرار محتمل است، چندان محتمل که صورت نمیگیرد...