تابستانی که او نمی تواند به خاطر بیاورد دوستی که او فراموش نخواهد کرد در سیکامور، دهکده کوچکی که کلارا در آن زندگی میکند، اتفاق خاصی نمیافتد - حداقل اینطور به نظر میرسد. او عاشق خوردن انبه های رسیده است که از درختان افتاده است، در فصل بارانی بیرون می دود و با بهترین دوستش به مخفیگاه مخفی خود فرار می کند. فقط یک مشکل وجود دارد: او نمی تواند چیزی در مورد تابستان قبل به خاطر بیاورد. وقتی یک دختر دمدمی مزاج به نام رودی از انگلیس می آید، همه چیز شروع به تغییر می کند. در حالی که رودی و کلارا در سراسر جزیره پرسه می زنند و یک راز قدیمی خانوادگی را کشف می کنند، گینا مانند یک دوست صمیمی عمل نمی کند. همانطور که تابستان به اوج خود می رسد و طوفان های جزیره شروع می شود، خاطره کلارا شروع به بازگشت می کند و او در نهایت باید با حقیقت آنچه در سال گذشته اتفاق افتاد روبرو شود.