آموزش عالی در انگلستان تحولات سریع و قابلتوجهی را در دو دهۀ گذشته به خود دیده است. با وجود گسترش آموزش عالی (HE) که در پی گزارش رابینز ۱۹۶۳ اتفاق افتاد، در اواسط دهۀ ۱۹۸۰ کمتر از ۶۰ دانشگاه در این کشور وجود داشت و نرخ مشارکت حدود ۶ درصد بود. تنها شش نفر از هر صد نفر جوان ۱۸ ساله به مدرک کارشناسی دست مییافت. بیست سال بعد چشمانداز آموزش عالی تغییر کرد. حدود ۱۴۰ دانشگاه و کالج در انگلستان بود که برنامههای آموزشی سطح کارشناسی را به ۴۲ درصد از ۱۸ سالههای این کشور (این رقم درحال افزایش هم بود) ارائه میدادند. علاوهبر افزایش تعداد دانشجویان انگلیسیزبان، دانشگاهها گسترش قابلتوجهی در جذب تعداد دانشجویان خارجی نیز داشتهاند. در اواسط ۱۹۸۰، دانشجویان خارجی شماری در حدود ۲۰۰۰۰ نفر داشتند. درحالیکه در سال ۲۰۰۸ این رقم به ۳۵۰۰۰۰ نفر افزایش یافته است. این رشد تنها در تعداد دانشجویان نبوده است. همۀ دانشگاهها، به درجات مختلف، در دیگر فعالیتهای علمی و دانشگاهی نیز درگیر شدهاند: از فعالیت در جهت افزایش ذخیرۀ دانش و توانمندی (CPD) گرفته تا فعالیتهای تحقیقاتی که بودجهاش توسط دولت، سازمانهای خیریه و یا بخش خصوصی تامین شده است؛ همچنین باید مشارکت آنان در سرمایهگذاری را به فعالیتهایشان افزود: از خدمات مشاوره مستقیم به نسل شرکتهای اسپیناوت تا بازاریسازی محصولات تحقیقاتی. این فعالیتها همگی از سال ۱۹۸۰ رشد قابلتوجهی داشتهاند (شورای بودجهگذاری آموزش عالی انگلستان، ۲۰۰۷). طی این دو دهه سیستم دانشگاهی بریتانیا از یک مجموعه کالج معمولی و سازمانهای متمرکز بر پژوهش و آموزش، به یک صنعت خدمات دانشبنیان بدل شده که سرمایهگذاریهای متوسط و بزرگ انجام میدهد و ماموریتها، مشخصات و ماهیتهای متنوعی را داراست. همانگونه که تیخیرا و همکارانش نشان دادهاند: «در سراسر جهان، آموزش عالی به یک شرکت بزرگ تبدیل شده است» . دانشگاه بدل به عنصری کلیدی در اقتصاد انگلستان گشته، همانگونه که جزئی کلیدی از بخش خدمات جهانی نیز شده است . میتوان گفت که این غول در واکنش به تصمیمگیریهای مستقیم دولت بیدار شده است. براساس گفتمانی که بر نقش آموزش عالی بهعنوان یک کاتالیزور کلیدی در تغییرات اساسی اجتماعی و نیز در موفقیت اقتصاد ملی تاکید میکند، دولتها توانستهاند متقاعدکننده، مشوق و هدایتگر گسترش این بخش باشند. در مرکزیت این گسترش، دیدگاهی وجود دارد که معتقد است مسیر کلیدی گسترش آموزش عالی بهطور موثر و کارآمد، استفاده از مکانیسم بازار است؛ درنتیجه شعار بازاریسازی تبدیل به مفهومی مرکزی در این بخش شده است. با مرور اجمالی پژوهشها و نیز گفتمان آموزش عالی از سال ۱۹۸۰ میتوان متوجه شد که نیروهای بازار و رقابت با فرمان دولت به دنیایی پاگذاشتهاند که قبلا در آن حضوری نداشتند. از آن زمان تاکنون بهنحوی روزافزون دانشگاهها تحت تاثیر سازوکارهای بازار قرار گرفتهاند، بهگونهای که بسیاری از اصول اساسی مدیریت و هدایت آموزش عالی تغییر پیدا کرده است. البته قطعا بازار برای دانشگاهها موضوع جدیدی نیست. چرا که بازارها همواره بخشی آشنا برای آموزش عالی بودهاند. اما آنچه تغییر کرده سرشت، روش کار و میزان تاثیر آنها بوده است. آنچه ما شاهدش هستیم روند بازاریسازی نیست، بلکه روند بازاریسازی پیشرفته است؛ در این فرایند بازارها، جهان دانشگاهها را به راهی میکشانند که در تاریخ آنها بیسابقه بوده است.