روزبه، نوجوانی دوازدهساله است که با برادرش سام که کودکی هشتساله است، با پدر همراه میشوند تا برای تجارت به حجاز بروند. آنها در نزدیکی مدینه با راهزنان روبهرو میشوند. پدر کشته شده و روزبه و سام به بردگی گرفته میشوند. نیمهشب، هنگام فرار دستگیر و از هم جدا میشوند. روزبه به خالد سپرده میشود و به غلامی زبیده، دختر خالد درمیآید. خالد قصد دارد زبیده را به همسری پیرمردی به نام ابوموسی درآورد. زبیده که غمگین و تسلیم است، روزبه را آزاد میکند. روزبه هنگام فرار به چنگ خالد میافتد و کتک میخورد. سلمان از راه میرسد و روزبه را از خالد میخرد. بهاینترتیب روزبه در آخرین سفر حج پیامبر، همراه کاروان ایشان و یارانشان میشود. و سرانجام در غدیرخم، سام را که به کاروانی یمنی فروخته شده بوده، مییابد و واقعهی غدیر را میبیند.