پس از فروپاشی شوروی، تکنوکراتها و بندگان لیبرال دموکراسی در سرتاسر جهان، هلهله و شادی سر داده و با استناد به مقالهی مشهور فرانسیس فوکویاما، لیبرال دموکراسی را عالیترین و کاملترین نظام فکری، فلسفی، اقتصادی و غیره میدانستند. چیزی نگذشت که ماجرا شروع به عوض شدن کرد: بحرانهای مالی 1997 و 2008، جنگهای بالکان و نسلکشیهای پیدرپی، یازده سپتامبر 2001، حمله به افغانستان و عراق و درنهایت بحران بیپایان سوریه و ظهور داعش و ... ؛ فهرست نابهسامانیهای حاصل لیبرال دموکراسی برای نظامی که بدون هیچ رقیبی، کمتر از ربع قرن همهی جهان را در ید بیضای خود داشته و بهجای اینکه جهانی بهتر برای زیستن بسازد، همهی سیاستهایش بهطور مطلق، زیستن در جهان را بهسوی ناممکنی سوق دادهاست. وضعیت بغرنج دموکراسی و ازبینرفتن اعتماد عمومی در کشورهای مختلف جهان، هر لحظه نمودهای خودش را به رخ کشیده و نشان داده که چهطور نولیبرالیسم، همهی بنیانهای دموکراسی را به نابودی کشانده است. کتاب «مردم علیه دموکراسی: چرا آزادی در خطر است و چگونه نجاتش دهیم؟» تلاشیست برای فهم اینکه چه کارزاری در جهان موجب شده به نقطهای برسیم که تندروترین و فاشیستترین گروهها و احزاب، با آسودگی خیال از دل صندوقهای رأی به قدرت برسند؟ کتابی که «یاشا مونک» نوشته، با پیش رو گذاشتن مدعای فوکویاما، بحثش را شروع کرده و نشان میدهد راهورسم لیبرال دموکراسی، همهی عرصههای عمومی را به سراشیبی سقوط کشانده و هرروز که میگذردف همهی بارقههای امید برای نجات آزادی و دموکراسی، کمتر و کمتر میشود. هنگامیکه قدرت مالی دو خانواده در آمریکا از بودجهی کلی همهی احزاب این کشور بیشتر است، چهطور میشود انتظار داشت که از دل چنین الیگارشیای، دونالد ترامپ رئیس جمهور نشود؟ مردم علیه دموکراسی، همهی این خطرها را شرح داده و سعی کرده با پررنگ نشان دادن نقش ناسیونالیسم عقلانی، بهبود اقتصادی و تجدید ایمان اجتماعی، راهحلها و راهکارهایی برای نجات، به مردم و حاکمان جهان ارائه دهد.