مطالعات فرهنگی، متشکل از گفتمانهای چندگانه و تاریخهای گوناگون است. کلی متشکل از مجموعهای از صورتبندیهاست که برههها، جنبهها و همآیندی متفاوتی از رویدادهای خاص خودش را در گذشته ایجاد کرده است. این حوزه انواع بسیار متفاوتی از تحقیقات را در بر میگیرد. این نکتهای است که میخواهم روی آن اصرار ورزم، مطالعات فرهنگی همیشه مجموعهای از صورتبندیهای ناپایدار بوده است . مطالعات فرهنگی چنانکه... میگویند خاصیت کهربایی دارد، موضوعات و قلمروهای مختلف را به خود جذب میکند،... و نظریههای مختلفی چون مارکسیسم، فمینیسم، پسااستعماری و... را به خود میخواند. با نگریستن در اینکه فرهنگ چگونه بکار گرفته میشود یا بهواسطه گروههای اجتماعی حاشیهای و معمولی دگرگون میشود، مطالعات فرهنگی مردم را صرفا مصرفکننده نمیبیند بلکه مولدان بالقوه ارزشهای اجتماعی جدید، زبانهای فرهنگی میبیند... مطالعات فرهنگی در عرض رشتهها جای میگیرد تا اینکه خود رشتهای مستقل بنا کند. داستان تکراری خواهد بود اگر تاریخ مطالعات فرهنگی غربی در این کتاب از نو روایت شود. بهطور عمده، در کلیه تاریخنویسیها، چگونگی خلق مطالعات فرهنگی اینگونه خلاصه شده است که: مطالعات فرهنگی در اواخر دهه پنجاه میلادی با کتاب کاربردهای سواد ریچارد هوگارت و جامعه و فرهنگ و انقلاب طولانی ریموند ویلیامز (۱۷۸۰- ۱۹۵۰)، پدید آمد. عنوان مطالعات فرهنگی ابتدا در سال ۱۹۶۴ توسط هوگارت در مرکز مطالعات فرهنگی معاصر بکار گرفته شد؛ اما هال بود که این مفهوم را به شکل امروزی توسعه داد، هدایت مرکز را به عهده گرفت و اجازه ورود نظریهها و جریانهای فکری متعدد را درون حلقه مطالعات فرهنگی داد، تحلیل و توضیح ریچارد ماکسل، از بنیانگذاران مطالعات فرهنگی، بهترین تلخیص است. او ریچارد هوگارت، اپی تامسون، استوارت هال و ریموند ویلیامز را چهار پدر بنیانگذار مطالعات فرهنگی بیرمنگامی میداند. این بزرگان میخواستند طبقه و ملیت را در تقاطعی از زمینه تجربه روزمره و ساختارهای اجتماعی درک کنند، در اینجا امری که مطالعات فرهنگی بیرمنگامی را متفاوت میکند، زندگی حاشیهای نمایندگان آنها در دنیای آکادمیک و توجه و تمرکز آنها به تجربهزیسته و زندگی معمولی طبقات کارگر و محروم جامعه است.