اکنون این درک رو به رشد وجود دارد که نهادهای اقتصادی، سیاسی، حقوقی و اجتماعی برای موفقیت و شکست اقتصادی کشورها ضروری هستند. حکمرانی را می توان به روش های مختلفی تعریف کرد، و وقتی نویسندگان در مورد حاکمیت شرکتی در مقابل حاکمیت به طور کلی صحبت می کنند، معنای قطعا متفاوت است. در زمینه رشد و توسعه اقتصادی، حکمرانی به بخشهای اساسی مجموعه وسیعی از نهادها اشاره دارد. به ویژه عناصر مهم حکمرانی که به این شکل تعریف می شوند شامل نهادهای سیاسی یک جامعه (فرایند تصمیم گیری جمعی و کنترل سیاستمداران و گروه های ذی نفع از نظر سیاسی و اقتصادی قدرتمند)، ظرفیت دولت (توانایی دولت در تامین کالاهای عمومی در نقاط مختلف کشور) و تنظیم نهادهای اقتصادی (نحوه دخالت دولت در تشویق یا ممانعت از فعالیت اقتصادی توسط بازیگران مختلف). بنابراین، تعاملات بین حاکمیت و رشد ارتباط تنگاتنگی با تعاملات بین نهادها (به طور کلی) و رشد اقتصادی دارد. این بحث دیدگاه گسترده ای از انتخاب های استراتژیک متنوع در دسترس تصمیم گیرندگان توسعه ارائه می دهد و به روشن شدن چگونگی انتخاب ترجیحی ممکن است با شرایط تاریخی منحصر به فرد یک کشور مشروط شود کمک می کند. توالیهای دینامیکی متمایز را برجسته میکند، که هم در نقاط ورودی و هم به طور گستردهتر، در آنچه قبل از آنها با یکدیگر متفاوت هستند. ارتباط هر یک از این توالی های متمایز به واقعیت های خاص کشور بستگی دارد. مسلما این بحث با قلم موی بسیار گسترده ای رنگ آمیزی می شود. اما خطر نگرش بیش از حد گسترده، کمتر نگرانکننده به نظر میرسد تا جایگزینی که در گفتمانهای کنونی در مورد حکومت و رشد بسیار رایج به نظر میرسد: رویکردهای مقطعی. توصیههایی برش کوکی که شرایط بسیار متفاوت کشورها را در نظر نمیگیرد. و غفلت از فرآیندهای پویایی که ابعاد مختلف توسعه را به هم مرتبط می کند.