سینما همواره در طول تاریخش، درستترین و روشنترین مردمان اطراف ما را به وجد و سرور واداشته و حمیدرضا صدر یکی از آن مردمان بود، یکی از میان آنها که بسیار دوستش میداشتیم، به همان سیاقی که او هر وضعیت انسانی حامل زیبایی، نبوغ و شگفتی را دوست داشت؛ فوتبال، سینما و ادبیات را. نوشتن پیرامون سینما، همان گونهگونی، شگفتی و اعجاز سرشاری را داشت که او در همهی زندگیاش و در مواجهه با همهی پدیدههای جهان، در جستوجویش بود. بازیگران، فیلمسازان و فیلمها، همان شور و شوقی را برای نوشتن به او میدادند که بازیکنان، مربیان و بازیها! حافظهاش محمل بزرگ خاطره و خاطرخواهی بود، با انبوهی تصویر، نام و کلمه که هربار به یکی از آنها بازمیگشت و به یادآوریهایش جنسی از خاطرهبازی میداد که بسیار فراتر از آهوفغان زیباییای ربوده شده یا ازدستشده بود. حمیدرضا صدر در همهی سالهایی که دربارهی سینما نوشت، منظر شخصیاش، ایدههای رها و آرزوهایش برای جهان و انسان را پروبال داده و به لذت زندگی و بودن در جهان متصل میکرد و ازهمینروی نه در معنای متداول منتقد فیلم میگنجید – درحالیکه بهواقع نقد مینوشت – و نه نسبتی با خاطرهبازهای رمانتیک همعصرش داشت؛ برای او، سینما نیز همچون فوتبال، حامل ایدهای رهاییبخش بود که حمیدرضای صدر با شیفتگی دربارهاش مینوشت. کتاب «همیشه بازمیگردم...» جستارهایی دربارهی بازیگران، فیلمسازان و فیلمهاست، حاصل چند دهه فعالیت نوشتاری او که بیوقفه مینوشت. همیشه بازمیگردم، کتابیست برای دیدن و بازدیدن فیلمها، اندیشیدن و بازاندیشیدن در آنها و عیش همراهی با صدری که امروز در میان ما نیست ولی حضورش وزنی دارد که همواره به او بازمیگردیم.