این گزینشپذیری همراه با سادهسازی برای پیروی از علوم جزئی، یعنی دانش مربوط به قوانین حاکم بر مواد بیجان (مواد معدنی) و در بهترین و پیچیدهترین حالت خود، در علوم مرتبط با مواد «آلی» مانند بیولوژیکی و آلی بوده است. علوم; غافل از اینکه حتی در قوانین علوم دقیق، علیرغم سادگی نسبت به علوم اجتماعی، به دلیل سهولت و کنترل عوامل موثر در آن و کمیاب بودن و شناخته شده بودن آن عوامل، همچنان «تعریف می شود. شرایط متعارف» و بدون در نظر گرفتن شرایط متعارف و همچنین پذیرش برخی استثناها معنا ندارد، حتی اگر به سادگی قانون «جوش آب» یا «قانون انبساط و انقباض» اجسام باشد! وقتی قوانین علوم فیزیکی که نسبتا سادهتر هستند تا این حد به «شرایط متعارف» وابسته است، پس چگونه میتوان شرایط متعارف را در نظریههای مربوط به جامعه و فرهنگ نادیده گرفت. یکی از معانی بومی سازی علوم اجتماعی می تواند درک همین نکته ساده باشد، یعنی درک عوامل دگرگون کننده و متغییر در «شرایط متعارف» بر یک یا چند پدیده اجتماعی که در آستانه اعمال یک قانون به جلو یا عقب می روند. نظریه یا به طور کلی وقوع آن را ممکن می سازد. یا آن را غیرممکن می کند.