هر ماجرایی را که پیشزمینهای تاریخی در سنتی دینی دارد و کارکرد آن در حیات مومنان چیزی بیش از صرف انتقال اطلاعات تاریخی است میتوان اسطوره قلمداد کرد. بدین معنا که میتوان با روشهای اسطورهشناسی، که دانش و شاخهای از مردمشناسی و علوم وابسته به آن است، آن را بررسی و تحلیل کرد. ماجرای عاشورا و شهادت امام حسین، امام سوم همۀ شیعیان با فرقههای گوناگونشان، هر دو این خصوصیتها را دارد؛ هم پیشزمینهای تاریخی دارد و هم در زندگی روزمرۀ شیعیان، و حتی غیرشیعیان، نقشی مهم و پویا ایفا میکند. تورستن هیل در پژوهش خود ماجرای قتل حسین بن علی (درام کربلا) را چنان که محمد بن جریر طبری، مورخ و فقیه مسلمان، بازگو کرده است تحلیل میکند. تحلیل او بر پایۀ ساختارگرایی کلود لویاستروس، چنان که کسانی مانند کونگاس و پییر ماراندا، مارکوس، اسکوبلا و دیگران بدان پروبال دادهاند، است. با این کار، او دو هدف اصلی را دنبال میکند: نخست اینکه فهم عمیقتری از درام کربلا بهعنوان داستانی که برای طبری و احتمالا برای خودانگارۀ جامعۀ اسلامی در روزگار وی زیربنایی بوده است ارائه کند. هدف دوم بررسی این نکته است که ساختارگرایی لویاستروس را تا چه حد و به چه شیوهای میتوان دربارۀ روایتهای مربوط به صدر اسلام به کار گرفت. نویسنده باور دارد گنجاندن ساختارگرایی در مجموعۀ افزارهای نظری و روشی تاریخ ادیان، بهعنوان یک رشتۀ دانشگاهی، میتواند برکات بسیاری داشته باشد.