نویسندهای که بخش بزرگی از دوران زندگیاش را درگیر نابینایی و کمبینایی بود، همواره حساسیت ویژهای نسبت به جهان پیرامون و توصیف اجزایش داشت، هرچند در بسیاری از لحظههای نوشتنش، ناامید از تصویر واقعیت محیطی که وضوحش در چشمهای او ازدسترفته بود، پیشگویانه و درعینحال بسیار بدبین، آنچه نمیدید را با آنچه در ذهنش ساخته بود جایگزین میکرد و ازهمینروی دنیا را گونهی دیگری روایت میکرد، آن هم با طعنهزنیهای شوخطبعانه: «دنیای قشنگ نو»! آلدوس هاکسلی، در مقام نویسندهای که همواره درحال توسعهی زیباییشناسی ایدههای بزرگش دربارهی هنر، ادبیات، علم و زندگی بوده، بهترین لحظههای نویسندگیاش مربوط به دورانیست که جوان و پرشور و البته بیرحم و متعهد به داستانگویی، مینوشت. کتاب «زرد کرومی(تابستان خاموش)» اولین رمان دورهی آغازین نویسندگی هاکسلیست که به شکل جالب توجهی عموم نوشتههای بعدیاش ریشه در آن دارند. کتاب داستان شاعر و نویسندهی جوانی به نام دنیس را روایت میکند که سفری ییلاقی را به عمارتی بزرگ و زیبا آغاز کرده و در میان شگفتیهای این عمارت و همهی آن منطقهی ییلاقی، همیشه درگیر بحثهای شورانگیز هنری و ادبی با ساکنین و مهمانان خانه است. البته که زرد کرومی فقط به بحثهای دنیس و دیگران ختم نمیشود، بلکه هاکسلی بیوقفه درحال ایجاد گرههای داستانی و توصیفات بدیع از محیط و آدمهاست که با لحظههای متضادشان، لذت خواندن یکی از بهترین رمانهای قرن بیستم را مهیا کردهاند.