«هورلا» یک داستان کوتاه ترسناک در سال 1887 است که به سبک ژورنالی توسط گی دو موپاسان، نویسنده فرانسوی، پس از نسخه اولیه و بسیار کوتاهتر منتشر شده در روزنامه گیل بلاس، 26 اکتبر 1886، نوشته شد. این داستان به عنوان الهامبخش خود لاوکرافت «ندای کاتولهو» ذکر شده است، که همچنین دارای موجودی فرازمینی است که بر ذهنها تأثیر میگذارد و قرار است بشریت را تسخیر کند. خود کلمه هورلا فرانسوی نیست و یک نئولوژیسم است. شارلوت ماندل، که «هورلا» را برای ناشر ملویل هاوس ترجمه کرده است، در پسگفتار پیشنهاد میکند که کلمه «هورلا» ترکیبی از واژههای فرانسوی hors («بیرون») و là («آنجا») و «le» است. horla به نظر می رسد "بیگانه، بیرونی، آن بیرون وجود دارد" و می تواند به صورت ترجمه به عنوان "آنچه در بیرون وجود دارد" تفسیر شود. راوی، مردی بورژوا، مجرد، طبقه بالا، که افکار پریشان و احساسات غمگین خود را منتقل می کند. به طور ناگهانی با یک موجود فراطبیعی دست روبه رو می شود.از آن جا به بعد آن موجود بر اوسلطه پیدا می کند. در طول داستان کوتاه، سلامت عقل شخصیت اصلی، زیر سوال می رود، زیرا هورلا به تدریج بر افکار او تسلط پیدا میکند. در ابتدا، خود راوی عقل خود را زیر سوال می برد و فریاد می زد "آیا من دارم دیوانه می شوم؟"