"درجاتی از انجام تاریخ و ارزشگذاری برای آن وجود دارد که از طریق آن زندگی از بین میرود. زیرا ممکن است دردناک باشد." فریدریش نیچه، فیلسوف انقلابی آلمانی، با این سخنان حمله ای را به دانش تاریخی مدرن عصر خود آغاز می کند. نیچه استدلال میکند که این پژوهش، که به عینیت و تحقیق بیرحمانهاش در حقایق افتخار میکند، زندگی را تضعیف میکند، زیرا اعتماد ما را به فرهنگ، غرایز و توانایی ما برای زندگی معنادار از بین میبرد. ما در نهایت همه چیزهایی را که باید درباره گذشته خود بدانیم، می دانیم، اما ارتباط خود را با ارزش احساسی و معنادار آن گذشته از دست می دهیم. با این همه دانش، ما نمیتوانیم هیچ افق معناداری، هیچ چارچوب اخلاقی مرجعی نداشته باشیم، زیرا همه چیز در دریای بیکران شدن حل میشود و مهمترین عناصر زندگی ما به جای برعکس، تابع دانش تاریخی میشوند. بهترین راه حل برای این مشکل حاد نسل جدیدی از جوانان است که از تاریخ برای افشای خطرات آن استفاده می کنند و اولویت هایی را که در خدمت زندگی هستند، با قرار دادن انسان ها بر تاریخ و دیگر اجازه دادن به شیدایی انحرافی را از سر می گیرند. دانش علمی برای فاسد کردن فرهنگها و افراد. ترجمه جدید یان جانستون از این مقاله معروف، وضوح، انرژی، و فوریت چالش نیچه با فرهنگ زمان خود را نشان میدهد، چالشی که امروزه مانند زمانی که برای اولین بار ظاهر شد، بسیار مهم است.