تمامیت یک جامعه به دولت نیاز دارند و تحت یک حاکمیت بهینه ای است که مردم به وسیله شجاعت یا ترسی که در خود دارند هدایت می شوند. سرانجام خوداتکایی، خصلتی طبیعی برای آنان می شود. آنها غیر از این، چیز دیگری نمی شناسند. اگر به هر حال، تسلط دولت، همراه با قوانینش، نیرویی بی رحم یا تهدیدی علیه مردم به وجود آورد، این سلطه، آنها را از قدرت مقاومتشان محروم می سازد. محرومیت به وجود آمده، نتیجه سکون به وجود آمده در روح شخص ناتوان از دفاع از خود می باشد... آنهایی که به قوانین حاکم اعتماد می کنند و از همان آغاز، تحت سلطه قرار می گیرند، به مرور زمان، به ندرت می توانند در برابر اعمال خصمانه، قدرت تدافعی پیدا نمایند. این وضعیت و این واقعیت که قدرت حاکم؛ توان مقاومت ها را در هم می شکند، باید به خوبی درک شود... قوانین حکومتی و آموزشی، هنگامی که تأثیر بازدارنده شان به صورت عاملی وارده از محیط خارج عمل میکند، شکیبایی را به نابودی می کشاند.