داستان این رمان برگرفته از رخدادهای حقیقی است. حسن کودکی 2 سالهی اصفهانی است که همراه با پدر و مادرش عازم سفر مشهد است. در میانه راه راهزنها راه را بر قافلهی آنها می بندند و اموالشان را غارت میکنند و دست تقدیر او و پدر و مادرش را به یزد میکشاند. پدر و مادرش که به خانوادهای زرتشتی پناه آورده بودند با فاصلهی بسیار کمی بر اثر منتژیت میمیرند و سرپرستی حسن با فراز و نشیبهای زیادی به دست این خانواده زرتشتی میافتد. آنها بر اساس اصول امانتداری سعی میکنند که حسن را بر پایهی تعالیم مسلمانان بزرگ کنند. حسن در جوانی به «شهربانو»، دختر خانواده، دل میبندد اما اصول زرتشتیان بر این بود که این دو خواهر و برادرند...