شعر به من گفته است ما راهی جز تکثیر عشق در وجود آدمی نداریم. نیروی پایان ناپذیر عشق، ما را در پرتو شعر به صلح و صبوری خواهد رساند، ما به تعریف تازه ای از مقام شعر نیاز داریم. شعر تو را به زیارت زندگی، و زندگی تو را به زیارت شعر فرا می خواند. من این راز را در شعر دیده، شنیده، خوانده و گفته ام که پایانش چیست! پایانش… پاکیزگی و علاقه است، دعوت به دانایی است. رنج ما… در شعر، بی هوده نیست، بلکه فرصتی است که فهمیدن را تکثیر می کند.من این صدا را شنیده ام، صدای روح شعر را شنیده ام. این راه روشن ماست. آدمی… مبارک است و شعر در مقام شفاست؛ همه را رو به رهایی خوانده است. باید به شعر برگردیم، شعر ما را به سرمنزل خواهد رساند. راست می گویم، شعر ترجمان جهانی صلح است. و ما برای رسیدن به رهایی، راهی نداریم جز تقسیم زیباترین رویاهای خویش. ما در شعر به عشق می رسیم، به امید، به بوسیدن، و به صبح. امتحان کن! هر وجودی را واژه ای ست در زبان؛ زبان مدارا، مسالمت، زندگی، امید، آزادی. این دعای دانایان است، سلسله زرین واژه های ماست. با شعر… به دیدار دشمن برو، دوست خواهد شد. همه یکی هستیم. و اینجا راه هست، روشنایی هست، رسیدن هست، شادمانی، رضایت، رویا…! همه یکی هستیم.