در مواجهه با زندگی و پدیدههای پیرامون، اگر به درستی، پرسشگر و متفکر به جهان نگریسته باشیم، درمییابیم که «اندوه، عمیقتر از شادمانیست»! با فهم این نکته که: «اندوه، بیغمی نیست.» مطلع غزلی از حافظ، بحث و حرف بسیار داشته: «ما سرخوشان مست دل از دست دادهایم...» بسیاری معتقدند که بهجای «سرخوشان» باید نوشت «بیغمان». اما بهواقع جان کلام، سرخوشیست. سرخوشی همان ویژگی ناب انسانیست که سوزان کین در کتابش «تلخوشیرین» دست روی آن گذاشته است. کتاب با حساسیت ویژهای که اندوه و تمنا در تمامیتاش جاری و ساریست، سرخوشانه بر اهمیت درک جهان درون و بیرونمان از دریچهی دستاوردهای راستین انسانی تأکید میکند. نویسنده بیوقفه پای داستانهای خودش و دیگران را به روایتهای کتابش باز کرده و همهی آن لحظههای تلخوشیرین را برابرمان گذاشته و گشودگیهای زندگی را در لابهلای تسلیناپذیری بسیاری از دردهای حاصل از بودن در هستی، نشانمان میدهد. شنیدن نغمهی آداجیوی ودران اسماعیلوویچ با ما چه میکند؟ ویلونسلنوازی که در میدانی باز روبروی نانوایی محلهاش در قلب سارایووی جنگزده نشست و هر روز به یاد یکی از 22 نفر کشتهشدهی صف نانوایی، یکی از شگرفترین قطعات موسیقی تاریخ را نواخت، درحالیکه مرگ از رگ گردن به او و به همهی مردم آن شهر نزدیکتر بود. آداجیو، نه مرثیه، که یادبود تلخوشیرین زندگیهای ازدستشده در جنگ است و یادآوری این نکته که دشمنان انسان و آزادی باید بدانند، هرکاری کنند، ما از زندگی دست نمیکشیم؛ کتاب سوزان کین، تلاش برای تفهیم و تمرین همین نکتهی ظریف و رو به فراموشیست.