قصهی ارواح کلیمانجارو قصهی صعودی است سرشار از رسالت. تنها یک حکایت از صعود به کلیمانجارو و فتح قلهی اوهارا نیست، بلکه قصهی مبارزهی مردان، زنان و کودکانی است که میخواستند بهعنوان قهرمانانی همیشهبیدار، بخشی از آن کوه شوند، بهعنوان انسانهایی والامقام بر قلههای نشسته در وجود خود صعود کنند و روحشان را چون پرچمی همواره در اهتزاز بر فرازش استوار کنند. صعودکنندگان در این قصه که تکتیراندازهای صهیونیستی عضوی از اعضای بدنشان را از بین بردهاند، حاملان این پیامند که: تکتیرانداز، تفنگ تو خیلی دقیق به هدف شلیک میکند اما یک عیب دارد و آن اینکه به انگشتی نیاز دارد تا به ماشه فشار آورد. تکتیرانداز، تو خیلی بامهارت به هدف شلیک میکنی ولی یک عیب بزرگ داری و آن اینکه بهعنوان یک انسان میتوانی فکر کنی اما فکر نمیکنی.