در تعبیری نیچهای، تنها زمانی به آزادی میرسیم که دیگر از دستور زبان پیروی نکنیم! شاید این ایده را بتوان جانمایهی نظرگاه «لویی فردینان سلین» دانست؛ نویسندهای که مرزهای رادیکالیسم در نوشتن رمان را به سرحداتی رساند که هیچکس از تیغ برهنهی زهرآگینش در امان نبود، حتی خودش! او ناسازگار با هر مفهومپردازی پیشینی، هر نظم استوار و هر برساخت اجتماعی بود که انسان را در گیرودار افسانهپردازیهای معطوف به مفاهیم القایی هزارهها، قرنها و دههها، در حبس کردهاند! کتاب «نمایش افسانهای برای وقتی دیگر» را میتوان حملهورترین رمان سلین دانست که همهی شاخصههای سبکی او را با شدتی تمام عیار در خود جای داده است. این رمان که در سختترین روزهای زندگی پرمشقت نویسنده نوشته شده – نویسندهای که انتخاب بدترین لحظههای زندگیاش، انتخاب سختیست – روایتی ارئه داده که خوانندهاش را تلخ میخنداند، آنهم خوانندهای که بیش از همه و بهدرستی، هدف حملههای نویسندهی فرانسوی بوده است؛ نویسندهای فرانسوی که از خود فرانسویاش، زبان فرانسه و خوانندهی فرانسویاش، منزجر بود. البته که نمایش افسانهای برای وقتی دیگر، کتاب نفرت و انزجار نیست؛ کتابیست در اهمیت ضدّیت ابدی با انگارههایی که بیهوده میخواهند ادبیات را بانی آشتی کنند ولی نمیدانند که برای صلح در جهان بیرون، باید در پهنهی ادبیات بیوقفه بجنگیم!