خدای من و خدای تو، آیا من یا تو میدانیم که کدام قویتر است؟ منطقهای در شرق سوئز وجود داشت که کنترل مستقیم ایالت بر عهدهی آن بود. مردمان آن جا تسلیم قدرت خدایان و اهریمنان آسیا میشدند و کلیسای انگلستان فقط زمانی که پای مردان انگلیسی در میان بود گاه و بیگاه نظارت متعادلی را بر عهده میگرفت. این تئوری برخی از ترسهای غیرضروری زندگی هندیها را تفسیر میکند و همچنین می تواند تفسیری بر داستان من باشد. استریکلند، دوست من، که عضو نیروهای پلیس است و در مورد بومیهای هند اطلاعات بسیار وسیعی دارد میتواند گواه خوبی در مورد حقایق این پرونده باشد. دکتر ما، دامویس، نیز چیزی را که من و استریکلند دیدیم شاهد بود. تشخیصی که او برای دوستمان داد کاملا نادرست بود. دامویس اکنون مرده است. مرگ او به شیوهای بود که تا مدتها صحبت از نحوهی مرگش میرفت. هنگامی که فلیت به هند آمد پول اندک و تکه زمینی در هیمالیا داشت که نزدیک محلی به نام دارمسالا بود. او تمام داراییش را از عمویش به ارث برده بود و اکنون آمده بود تا بر روی آنها سرمایه گذاری کند و...