مولانا در سراسر مثنوی بی همتای خود هر قصه و مضمونی را وسیلهٔ بیان افکار بلند خود قرار میدهد. این کتاب به شرح پنج داستان مثنوی مولانا میپردازد. چوپان، تشنگان (دو داستان) و مارگیران (دو داستان) عناوین این پنج داستان میباشند. در چوپان به شرح داستان موسی و شبان میپردازد. این داستان یکی از قصههای بسیار زیبای مثنوی شریف است و نمونهایست شیوا و رسا از اخلاص و ایثار و به ما آنچه را که از راه مهر در دلی پاک میگذرد درست مینمایاند. ابیات داستان گویای نکتههایی است ژرف و ظریف در مبحث عرفان و تصوف مانند : توحید، اخلاص، ارادت، عشق، صفا، ایثار، تسلیم، استغراق، ایمان و ... که راهنمای مردانی است پاک اندیش که با دلی پاک در راه رسیدن به حق گام مینهند. همهٔ اینها را که پیشروان طریقت از مقامات سیر و سلوک بر میشمارند، ما در سراسر این داستان مییابیم. در تشنگان به بحث دربارهٔ دو داستان از دفتر دوم مثنوی میپردازد. ابتدا تشنه بر دیوار جویبار. داستان چنین است که تشنهای بر سر دیواری نشسته بود که جوی آبی از پای آن میگذشت و بلندی دیوار نمیگذاشت آب در دسترس مرد تشنه باشد. او از سر دیوار خشتی برکند و در جو فروافکند. آوای افتادن خشت در آب به گوشش خوش آمد. پس همان کار را دوباره و پشت هم پی گرفت. آب به زبان حال از وی پرسید که این کار تو را چه بهره میرساند؟ تشنه پاسخ داد که برکندن هر خشت از دیوار فاصلهٔ مرا تا تو کم تر میکند و من به تو نزدیک تر میشوم. دیگر آنکه هر بانگی که از افتادن خشت از تو بر میآید، جانی تازه در من میدمد که نوید نزدیک شدن من تشنهٔ عاشق به تو، دلدار خوش آوازم ... در بخش دوم در داستان تشنه و جوزبن، قهرمان تشنهٔ ما در پی رسیدن به آب نیست. او تنها به شنودن آوازی که از فرو افتادن گردوها در آب بر میآید دل خوش میدارد : آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست در مارگیران به بحث دربارهٔ دو داستان از مثنوی میپردازد. ابتدا در داستان دزدیدن مارگیر، ماری را از مارگیر دیگر به بررسی آز و حرص میپردازد. سپس به بررسی داستان مارگیر و اژدها میپردازد. در داستان مثنوی، از بالاترین و والاترین پایهٔ معنوی، که هدف هر سالک راه است، بحث میشود، و آن مقام ریاضت است که سالک رهرو نفس سرکش زیانکار را در خود فرو می کشد تا به حق تواند رسید.