با تهدید ارتش موسولینی، هیروت که اخیرا یتیم شده تلاش می کند تا خود را با زندگی جدید خود به عنوان خدمتکار وفق دهد. کارفرمای جدید او، کیدان، افسر ارتش امپراتور هایله سلاسی، برای بسیج قوی ترین مردان خود قبل از حمله ایتالیایی ها عجله می کند. هیروت و سایر زنان آرزو دارند کاری بیشتر از مراقبت از مجروحان و دفن مردگان انجام دهند. هنگامی که امپراتور هایله سلاسی به تبعید می رود و اتیوپی به سرعت امید خود را از دست می دهد، این هیروت است که برنامه ای برای حفظ روحیه ارائه می دهد. او کمک می کند تا یک دهقان ملایم را به عنوان امپراتور مبدل کند و به زودی نگهبان او می شود و زنان دیگر را تشویق می کند تا اسلحه به دست بگیرند. اما چگونه می توانست جنگ شخصی خود را که هنوز در راه است، به عنوان اسیر یکی از شرورترین افسران ایتالیا پیش بینی کند؟