کتاب حاضر مجموعه ای از دوازده داستان کوتاه گی دو ماپاسان است که مترجم از میان بیش از دویست داستان او انتخاب و ترجمه کرده، قطعه هایی که به گمان او بیش ترشان از شاهکارهای نویسنده هستند. در زمینه داستان کوتاه، درباره آثار برجسته، چه کلاسیک و چه معاصر و امروزی، اغلب صفت شاهکار کوچک به کار برده می شود، صفتی که اگر فقط یک عیب داشته باشد (در حالی که بیشتر دارد) این است که حق مطلب را درباره چنین آثاری ادا نمی کند، و سرایت مفهوم های دیگری که با لفظ کوچک همراه است شان و قدر این آثار را خواسته نخواسته پایین می آورد. به گمان ما، شاهکار شاهکار است و دادن صفت کوچک یا بزرگ به آن در عمق منطق درستی ندارد، دو چیز متفاوت و اغلب متنافر، یعنی کمیت و کیفیت را نابجا با هم می آمیزد.» در بخشی از داستان می خوانیم: «در حالی که می داند که بزودی می میرد، می داند که بهار را نخواهد دید و سال دیگر در همین گردشگاه، همین کسانی که از برابرش می گذرند دوباره می آیند و همین هوای ولرم این سرزمین خوش را فرو می برند، با همین بچه ها که کمی بزرگ تر شده اند، با دل های همچنان پر از امید و مهربانی و شادکامی، در حالی که در عمق تابوتی از بلوط تن نحیفی که او هنوز دارد دیگر از هم پاشیده و از آن فقط استخوان هایی مانده، در پیرهنی ابریشمی که به عنوان کفن برای خود انتخاب کرده است.