این کتاب، قصه تابستان 1977 است. زمانی که علم و هنر با هم رودر رو شدند تا بنای یادبودی بسازند که به احتمال زیاد، بیشتر از همه ما عمر خواهد کرد. داستان ارسال پیامی از سوی زمین خطاب به ساکنان کیهان! یک پیام منحصر به فرد که توسط گروهی از دانشمندان، متخصصان، هنرمندان و حمایت تعداد زیادی از مردم عادی ساخته شد تا نماینده انسان ها و خانه کوچکشان، زمین، نزد موجودات فرازمینی باشد. غرور، نژادپرستی، ملاحظات سیاسی و روزهای شرم اور تاریخ بشریت، همگی رقم زنند، چالش هایی جدی در مسیر تهیه این پیام بودند که کارل سیگن و تیم همراهش را مجبور می کردند تا با نهایت تدبیر دست به انتخاب هایی صحیح برای معرفی نژاد انسان به بیگانگان بزنند. شاید در آینده بسیار دور، این پیام تنها اثر باقی ماندن از سیاره ای به نام زمین باشد. هنگامی که خورشید می میرد، زمانی که ما تبدیل به غبار می شویم، باز هم در جایی از عالم، تصویری از غروب مسحور کنند، خورشید، هم نوا با آوای حزن انگیز کاوانبنا باقی است که می تازد تا آخرین یادگاری انسان را به دست مخاطبی از نژاد بیگانه برساند. این رویایی ست از یک جهان نیمه به یاد ماندن... یادگاری برای نمایش بشریت، در یک روز خوب »