اینکه چرا هیچ جنبش رهاییبخشی و هیچ مقاومتی در مسیر احقاق حقوق زنان نیست که بهواقع مسئلهاش زنان باشد و خودش را بیرون از ایدههای مارکسیستی تعریف کند، مسئلهایست مربوط به ذات ایدههای سیاسی - اقتصادی سرمایهدارانه که مبنایش بر بهرهکشی از نیروی کار، در همهی ابعاد است. ساختارهای سرمایه بیوقفه از همهی موجودیت نیروی کار زن، مرد، کودک و ... در راستای تولید بیشتر و انباشت سرمایه استفاده میکنند و ستم بر همگان را با همهی توان سلطهگرانه پیش میبرند. کتاب «نظریهی بازتولید اجتماعی: بازترسیم طبقه، بازتمرکز بر ستم» با نه مقالهی درخشان، شورانگیز و به شدت منتقدانهاش، موضوعیت آزادی زنان را محور اساسی قرار داده و نشان میدهد چهگونه مسئلهی حقوق زنان، در عین همبستگی با دیگر نمودهای ستم، خود پرابلماتیکی جداست که از یکپارچگی تاموتمام سرباز میزند! کتاب نظریهی بازتولید اجتماعی، همان بازبینی الزامیست که هر فرمی از کار، طبقه و شیوههای تولید سرمایهدارانه را زیر نظر گرفته و با محوریت مسئلهی حقوق و آزادی زنان بازتعریفشان میکند. این کتاب همانطور که «لیز فوگل» در مقدمه به آن اشاره کرده، همهی آن سادهانگاریهای پیشینی دربارهی فرایند اقتصادی و نقش زنان را با نظرگاهی سراسر نقادانه زیرورو کرده و بر این نکتهی اساسی دربارهی زنان تأکید میکند: «انسانهای زندهای که هم قادر به پیروی از دستورات و هم سرپیچی از آنها هستند.»