کتابی که در دست دارید شرح زندگی یکی از شاهزاده خانمهای عربستان بهنام «سلطانه آل سعود» است. آنچه سلطانه را از دیگر زنان عرب متمایز ساخته است، ذهن باز و دغدغهاش برای رشد و آزادی زنان سعودی است. ساسون بهزیبای پرده از زندگی پرفرازونشیب و خواندنی سلطانه برمیدارد. داستان ازدواج و آشنایی او با کریم، چالشهای او با پدرش، سرنوشت دخترها و تنها پسرش و تفاوتهای آنها با مادرشان و... در این کتاب حکایت میشود. در بخشی از کتاب میخوانیم: «چند ماه قبل، مادر عزیزم به خوابم آمد. لباس جواهر نشانی به رنگ قرمز براق به تن داشت و موهای بلندش با تارهایی طلایی بافته شده بود. چهرهاش شفاف و فاقد چین و چروک و چشمان درخشانش مملو از عقل و درایت بود. ظاهر مادرم که در زیر درختی سرسبز و در کنار جویباری مملو از آبی نیلگون نشسته بود، هوش از سرم ربوده بود. گلّایرنگارنگ و زیبا او را احاطه کرده بود. در رویاهایم، در حالی که ضربان شدید قلبم را احساس میکردم، صدا زدم: «مادر!» و با بازوان گشوده به سوی او رفتم. اما مانع غیرقابل رویتی مانع رسیدن دستانم به او میگشت. مادرم با چشمان مملو از عشق و مهر و در عین حالا تسلیمی اندوهناک به من نگاه میکرد... .»