زن سرخپوستی پس از سالها کار پرستاری در نظام بهداشتی امریکا، مایوس از طب یکجانبهای که فقط مداوای جسم را مدنظر دارد به اعماق ریشههای طب کهن روی میآورد و در تلاشی طاقتفرسا موفق میشود روشهای شفاگرانهی اجداد خویش را بیاموزد و در کار خویش ادغام کند. شفاگری، همچون برخی نظریههای روانتحلیلی، با اصول منفی و مثبت روان سروکار دارد، اما بسیار فراتر میرود. شفاگری نه تنها داستانهای زندگی شخص، رویاهای روح، و وضعیت عادی و دنیوی را در نظر میگیرد، بلکه اعماق روح و روان را نیز جستوجو میکند و ضمن انجام دادن این کار، شخص را مورد نیایش قرار میدهد. این نیایشها برای کسب بینش، قدرت و تمامیت است و هدف آن نوعی یادآوری و به خاطرسپاری است. در شفاگری، در واقع رویاها یاری و جهت میدهند. نگارنده در کتاب حاضر در قالب داستان اطلاعاتی را در باب شفاگری، پرورش شفاگر، ابزارها و مراسم شفاگر، رسم شاگردی، خدایانی که از مردن امتناع کردند و...گردآورده است.