ببر بنگال در باغ وحش بغداد داستان سربازان جوان آمریکایی است که بدون هیچ تصوری از خاورمیانه به عراق برده میشوند تا در جنگی که هیچ ارتباطی با آنها ندارد شرکت کنند. مواجهه آنها با عراقیهایی که آنها هم ناخواسته درگیر جنگ شدهاند و ببری که درباغ وحش بغداد محبوس است که او هم مثل سایر آدمها وارد منازعه قدرت شده و حتی بعد از مرگ هم روحش نمیتواند چشمش را به آنچه در اطرافش رخ میدهد ببندد، ماجرای دراماتیکی را رقم میزند. راجیو جوزف در نمایشنامه بیش از هر چیز به تاثیر مخرب جنگ بر آدمها میپردازد. اینکه جنگ، آدمها را از هر دو طرف ویران میکند. از یک طرف موسی و هادیا و از طرف دیگر کوین و تام و حتی ببر و دسته شیرها که به خیال خودشان به سوی آزادی رفتهاند. حتی زن جذامی در خرابه و البته صدام و پسرانش