داستان میتواند پلی باشد که علاقهمندان به ادبیات و تاریخ را بههم وصل میکند. کاری که در کشور ما ذبیحالله منصوری و رضا جولایی انجام دادند، یا کاری که در غرب کامو و سارتر با فلسفه کردند، اروین یالوم با روانشناسی کرد و... . تمام این افراد داستان را به حوزه علاقهمندی یا تخصصی خودشان گره زدند که نتیجهاش شد کتابهایی درخشان در حوزه داستان تاریخی، داستان فلسفی، داستان روانشناختی و... . من از چنین نویسندگانی آموختم و سعی کردم این مسیر پرچالش را ادامه دهم. ضمن آنکه در داستاننویسی هیچ محدودیتی برای نویسنده وجود ندارد. محمد مصدق و حسین فاطمی را آنگونه که در ذهنم بود و دربارهشان خوانده بودم شخصیتپردازی کردم. داستان را کشاندم به فضای خصوصیتر زندگی آنها و مخاطب را با آرزوها و آرمانهایشان برای نجات کشور آشنا کردم، با شکستهایشان، با سرخوردگیها و دردهایشان... . دقیقا کاری که در همین کتاب با چریکهای سیاهکل و میرزاده عشقی کردم و در قصهای دیگر با لطفعلی خان زند و چهرهای متفاوت از او نشان دادم، چهرهای که مخاطب ایرانی کمتر در موردش خوانده و شنیده، و حالا در «تراژدی ایرانی» میخواند. تخیل، تخیل نویسنده و تاریخ تلخ یک ممکلت وقتی باهم به کار گرفته شوند میتوانند تراژدی خلق کنند.