به سبد افزوده شد

مشاهده سبد خرید

کتاب برادر من تویی You are my brother

نویسنده: داوود امیریان

گروه بندی: ادبیات داستانی

120,000 تومان
90,000تومان
25 %
افزودن به سبد خرید
  • قطع: رقعی
  • نوع جلد: شومیز
  • تعداد صفحه: 208
  • شابک: 9786008460459
  • نوبت چاپ: 10
  • سال چاپ : 1401
  • کد محصول: 11730
  • بازدید: 437 بار
  • تاریخ آپدیت: ۳ خرداد ۱۴۰۳ ساعت ۰۰:۲۵

معرفی کتاب برادر من تویی

کتاب برادر من تویی داستانی زیبا و خواندنی از زندگی حضرت عباس (ع) است. عباس بن علی بی ابی‌طالب که به ابوالفضل مشهور است، پنجمین پسر امام علی است. مادر او، ام‌البنین است. حضرت عباس (ع) در واقعه‌ی کربلا حضور داشت و جانش را برای رساندن آبی زلال و گوارا به دیگران از دست داد. او در روز عاشورا شهید شد و مزارش در نزدیکی حرم امام حسین (ع) قرار دارد. این محل یکی از مکان‌های زیارتی مسلمانان است. داوود امیریان در کتاب برادر من تویی، در قالب داستانی جذاب و خواندنی، از زندگی او گفته است. مردی شجاع و تاثیرگذار که شهادتش، جاری شدن اشک‌های امام حسین را در پی داشت. در بخشی از این کتاب آمده است: " گاهی وقت ها از سپاه شام تیرهای پردار از کمان رها می شد و سینه آسمان را می شکافت و بر سپاه دیگر فرود می آمد، فریاد در دانلودی برمی خاست و خونی بر زمین ریخته می شد و آشوبی برای چند لحظه: اما سپاه اسلام تکلیف داشت که حمله را پاسخ ندهد. می ایستادند، لب می گزیدند و باز به سپاه شام خیره می ماندند. اما انگار امروز فرق داشت. قلب ها در سینه پرصداتر از روزهای قبل می تپید. جنگجویان دو طرف انگار می دانستند که زمان حمله و نعره کشیدن و رزمیدن فرارسیده است. پیکهایی که در روزهای قبل بین دو سپاه در رفت و آمد بودند، دیگر دیده نمی شدند. همه چشم انتظار بودند. اسب سواری به تاخت از سپاه سمت راست به طرف سپاه دست چپ نزدیک شد. چند قدم مانده به نیزه داران، افسار اسبش را کشید. اسب روی دو پای عقب بلند شد و شیهه کشید. مرد دستار از روی صورت کنار زد. اسب دور خود چرخید. مرد نیم خیز شد و فریاد رسایش در آسمان پیچید: - ای سپاه معاویة بن ابوسفیان، ای سپاه شام! خوب گوش کنید. امیرالمومنین، علی بن ابی طالب (ع) فرمودند که ماه محرم به پایان رسید و شما همچنان در جهل و نادانی خود باقی ماندید. آخرین برگهای فرصت را به باد سپردید و زیر پرچم شیطان ماندید. آخرتتان را به دنیا فروختید. فردا روز نبرد است، چرا که خود چنین خواستید. همهمه ها فریاد شد، عمرو بن عاص سربازان را کنار زد و به نزدیکی اسب سوار رسید، پوزخند زنان گفت: - هان قنبرا پس علی سرانجام دست از بازی و خدعه برداشت و آماده پیکار با شیران سرزمین شام شد؟"