ایمره کرتیس شهرت خود را بیش از هر چیز مرهون تحسین شده ترین رمان خود، ((بی سرنوشت)) است که در اواسط دهه 1960 آن را به پایان رساند، اما تا یک دهه بعد موفق به چاپ آن نشد. با سقوط کومونیسم در سال 1989، کرتیس نقش فعال خود را در ادبیات از سر گرفت. پس از انتشار اولین چاپ آلمانی رمان ((بی سرنوشت)) شهرت ادبی او به تدریج در اروپا گسترش یافت و در پی آن این رمان به بیش از ده زبان منتشر شد. رد پای تجربیات و مشاهدات کرتیس در اردوگاه بوخن والد را می توان به خوبی در این رمان دید که معروف ترین اثر او نیز محسوب می شود. او مجموعا ۱۳ سال از عمر خود را صرف نوشتن این رمان کرد. «بی سرنوشتی» یکی از تأثیرگذارترین و دردناک ترین آثار ادبی در بارهٔ فاجعه هولوکاست است. «بی سرنوشتی» حالی شبیه به زندگی نامه خود نوشت دارد؛ اما نویسنده خود در اظهار نظری گفته است که این کتاب «تنها یک زندگی نامه» نیست. کرتیس که چندین جایزه معتبر ادبی را در دنیا به خود اختصاص داده است، در «بی سرنوشتی»، به دوران نوجوانی زندگی خود می پردازد که بخشی از آن، هنگام اشغال مجارستان در جنگ دوم جهانی، در اردوگاه های کار اجباری آلمان نازی سپری شده است. او در آن زمان ۱۵ سال سن داشت. او درباره تجربه اش از زندگی در نظام استالینیستی مجارستان و نظام نازی ها گفته است: من در دنیایی معلق زندگی می کردم که در آن هر روز بدون امید به بهبود اوضاع، از خواب بیدار می شدم…. در نظام استالینیستی می توانستی زندگی کنی به شرط آنکه جنم داشته باشی. اما در رژیم نازیستی- که نظامی بر پایه کار ماشینی بود- مفهوم بقا بی معنا بود. سیستم نازی همه چیز را بلعیده بود. نازیسم یک نظام کار ماشینی سختگیرانه بود. کرتیس همانند بسیاری از مردمان هم دوره اش در اروپای شرقی، سه دوره را از سر گذرانده است: دوره نخست پیش از هولوکاست، دوره آتش افروزی هیتلر و پا گرفتن اردوگاه های مرگ، و بعد هجوم روس ها استقرار نظام سوسیالیستی. در سن 14 سالگی جورج کووز از خانه خود در یک بخش یهودی نشین بوداپست و بدون هیچ گونه سوء قصدی گریخته، و در قطار به سمت آشویتس می نشیند. او دلیل سرنوشت خود را نمی فهمد. او به خصوص خود را یهودی نمی داند. و اسیران هم سن خود، که او را به دلیل عدم صحبت به زبان ییدیش (زبان عبری) سرزنش می کنند، به او می گویند: "شما یهودی نیستید". در پایین ترین سطح دایره هولوکاست، جورج یک فرد خارجی است. نبوغ ایمره کرتیس در این رمان ناخوشایند در امتناع از کاهش عجیب و غریب بودن وقایع آن نهفته است که مهمترین آن اصرار جزم گرانه جورج برای بیان آنچه که شاهد آن است - یا وانمود کردن آنچه را که شاهد است معنا می کند. پیوسته، مهیج، و از همه وحشتناک تر برای اجتناب جدی از احساسات، بی سرنوشتی شاهکاری است در سنت های Primo Levi ، Elie Wiesel و Tadeusz Borowski. این کتاب تلاوت زندگی اوست. اما برخلاف کتابهای عالی الی ویزل یا پریمو لوی، تلاشی برای شناخت همه جانبه وحشت و ظلم در اینجا نیست. درعوض، چون آنها غیرقابل درک هستند، جورج کووز به گونه ای زندگی می کند که گویا آن ها عادی بوده اند. هنگامی که او زنده مانده و "رها" می شود، زندگی او در وضعیت مداوم عدم درک می باشد.