دوران پادشاهی فریدون برای ایرانیان روزگاری سرشار از شادمانی و سرور بود. دیوها که نمایندگان رنج، سیاهی، تباهی و اندوه بودند در بند شدند تا مردم به کار و بار خود خشنود باشند. فریدون سه پسر داشت: سلم، تور و ایرج. او پس از آزمودن دانایی و توانایی پسران، سرزمین بزرگ پادشاهی خود را بین پسران تقسیم کرد. ایران و جانشینی پدر، به ایرج کوچکترین فرزند رسید. این بخشبندی از نگاه سلم، پسر بزرگ نادرست آمد، تور را با خود همراه کرد و بر پدر و ایرج شوریدند. فریدون دانست سلم و تور با ایرج سر جنگ و کین دارند، از ایرج خواست برای مبارزه آماده باشد، اما ایرج از پدر تمنا کرد به دیدار برادران برود و با آنها از در مهر و آشتی گفتوگو کند. او چندان بر این خواسته پای فشرد تا فریدون بهناچار پذیرفت. ایرج در دیدار با برادران گفت: از پادشاهی و جانشینی میگذرد، اما برادران کینهجو، ناجوانمردانه ایرج مهرجو را کشتند و سر بریدهٔ او را برای پدر فرستادند.