«کیانا» و «کیارش»، خواهر و برادری هستند که همراه خانواده خود برای تعطیلات به کلبه قدیمی و اسرارآمیز در اعماق جنگل می روند. خانه اسرارآمیز آنها را به گذشته های دور می برد تا با سرگذشت نیاکان آشنا شوند و تجربه ای کسب کنند. شبی کیارش در میان باغ قدم می زد که زیر پایش خالی شد و زمین او را به داخل کشید. او ناگهان راز و نیاز «کیومرث» اولین فرمانروای زمین و ایران را با خداوند شنید. اهریمن زشت کردار پسرش «سیامک» را کشته بود و او می خواست «هوشنگ» نوه اش را به جنگ با دیوان بفرستد. آنها کیارش را اشتباها به جای هوشنگ گرفته بودند و تصمیم داشتند او را به جنگ دیوان بفرستند. کیارش در این سفر توانست مهارت هایی چون کنترل هیجانات و افکار منفی را یاد بگیرد. این داستان مصور از کتاب های خانه اسرارآمیز، برگرفته از شاهنامه فردوسی است و برای گروه سنی «ب» و «ج» به نگارش درآمده است.